محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

یلدا و 2 سال و نیم شدنت مبارک

سلام نفسم.... امشب شب یلداست که مصادف شده با 2 سال و نیم شدنت . و از اونجایی که یکی از علایقت جشن تولد گرفتن و شمع روشن فوت کردنه تصمیم گرفتم که واست کیک درست کنم و یه جشن کوچولو موچولو بگیرم که به تو هم خیلی خوش گذشت. امیدوارم که همیشه شاد و سالم باشی عزییییزم   ...
30 دی 1393

شعرهای امین کوچولووو

شعرهایی که خیلی دوست داری و یاد داری و همیشه می خونی : توپ سفیدم قشنگی و نازی ... یه توپ دارم قلقلی یه ... عمو زنجیر باف ... جوجه جوجه طلایی ... و شعر های کتاب هات رو هم یاد داری میشینی ورق میزنی و با خودت می خونی : مخصوصا شعر های کتاب بازی ها: ---------------------- نقل و گل و کلوچه  بچه ها بریم تو کوچه بازی امروز ما   بازی گل یا پوچه  گل تو کدوم دست ماست؟ هرکی بگه برندس چه بازی قشنگی  پر از نشاط و خندس ------------------- چه کیفی داره بچه ها      بازی گرگم به هوا هر کسی گرگ بازی شد   دست میزنه به بره ها گرگه میخواد بره ها رو      ب...
17 مرداد 1393

تولد ۲سالگیت مبارک

۲سالگیت مبارک نفس مامان  دو سال از لحظه قشنگ اومدنت تو دنیا گذشت و واقعا انقدر زود این روزها گذشتن که باورم نمیشه.  تو این دو سال کلی کارهات پیشرفت کرده و چیزهای جدید یاد گرفتی تازه خیلی هم شیرین زبون شدی!!! دوسدارم همه کارایی که انجام میدی رو واست بگم اما میدونم خیلیهاش از قلم می افته ولی سعی میکنم چندتایی شو واست بنویسم.  اول از صحبت کردنت میگم: تقریبا جمله بندی کاملی داری وخوب میتونی کلمات رو پشت سرهم بیاری. حرف " ک " رو اگه اول کلمه باشه نمیگی و بجاش از " ا" استفاده میکنی. مثلا به کلید میگى ' إلید ' یا به کفش میگی ' أفش  به حرف " ح "وقتی اول کلمه باشه "...
31 خرداد 1393

عکس

چندتا عکس تو ادامه مطلب.... الان ماهی شدم...       وقتی لبامو لوس میکنم...       إ مامان اینجایی؟؟؟      نماز...            قبول باشه !!              ...
3 ارديبهشت 1393

شیر وپوشک بای بای!

۲۰ماهگیت مبارک عزیزم. با ۲۰ماهه شدنت ۲تا کار خوب انجام شد .یکی خداحافظی باشیروبعدی هم پوشک بود.  البته که ازشیرگرفتنت کاملابرخلاف میل باطنیم بود ولی از اونجایی که وابستگیت به شیر خیلی زیاد شده بود وخیلی کم غذا میخوردی مجبور شدم اینکارو بکنم. البته که کار سختی هم بود هم برای تو هم من  و کار دیگه ای که خیلی منو شاد کرد گرفتنت از پوشک بود. یه مدتی دربرابر پوشک شدن خیلی مقاومت ميکردی و انقد گریه میکردی که منصرف میشدم پوشک کنم.بنابراین میرفتیم دستشویی وتازه اونجا یادت از آب بازی میومد وکلا فراموش میکردی که چیکار داشتیم که اومدیم  خلاصه اینکارا ادامه داشت تا زمانی که گل پسر مامان تو ۲۰ماه و۷روزگی مرررررررد شد و فهمید که...
1 ارديبهشت 1393

17 ماهگیت مباااارک

سلام نفس مامان بالاخره بعد از چند وقت فرصتی پیش اومد تا بیام و واست از کارات بگم. آخه از وقتی که رفتیم خونه جدید خیلی کارام زیاد شده و توهم که هزار ماشالا من رو بیکار نمیذاری.... از یه طرف من جمع میکنم از یه طرف پسر گل مامان خونه رو مثل روز اول میکنه و همیشه هم دوست داری دورت شلوغ باشه و بازی کنی خلاصه هر روز که میگذره شیرین تر میشی و کارای قشنگ تری انجام میدی انقد که نمیدونم از کجا واست بنویسم... -وقتی میگیم پاتو 180 باز کن زود پاهاتو باز میکنی و منتظر تشویقی که البته همه باید تشویقت کنن - پاتو که باز میکنی بلا فاصله غلت می زنی . - تقریبا همه حرفا رو میزنی ولی فعلا جمله نمیگی تنها جمله ای که میگی (تا  تا  عباس)! -...
1 آذر 1392